مارال و آراد کوچولو

پایان انتظار شیرین

بلاخره این انتظار 9 ماهه به انتها رسید و در روز 12 شهریور 1392 ساعت 9:50 دقیقه صبح در بیمارستان قدس آراد کوچولوی من بدنیا اومد خدا رو شکر همه چی خوب بود غیر از اون درد وحشتناکی که من بعد از بیهوشی داشتم که اونم با دیدن آراد نازم یادم رفت دیگه . پسرم 3320 گرم وزن و ماشالا 52 سانت قد داشت موقع تولدش  ...
31 شهريور 1392

نی نی شیطون

دیروز با بابایی رفتیم دوباره نی نی و دیدیم شیطون بلا هر وقت تو خونه ایم من و کلافه میکنه انقدر تکون میخوره و لگد میزنه ولی دیروز پشتش و کرده بود به ما و اصلاً تکون نمیخورد که ببینیمش دکتر هر کاری کرد نتونست کاری کنه که برگرده خدا رو شکر همه چیز خوب بود. نگران وزن نی نی بودم که مثل خواهرجونش ریزه میزه نباشه ولی دیدم از خواهر جونش پهلوون تره 2450 وزنش بود سنشم 33 هفته و 5 روز بود دکتر گفت به نسبت سنش وزنش عالیه .الهی شکر وقتی اومدیم خونه مارال باهامون قهر کرد که چرا من و نبردید ببینمش هر چی براش توضیح میدادیم اصلاً گوش نمیداد خلاصه بعد از 1 ساعت مارو بخشید. تقریباً 4 هفته دیگه مونده نی نی بیاد پیشمون ...
4 شهريور 1392

روزهای پایانی سه نفره

دیروز رفتم دکتر بعد از اینکه این چند روزه رو با استرس حرکت نکردن نی نی گذروندم و دو بار رفتم بیمارستان دکتر بهم گفت تاریخ اومدن آراد جونم همون 12 شهریور میشه یه کم خیالم راحت شد که یه هفته دیگه فرصت داریم در عرض 4 روز نمیدونم چرا 2 کیلو کم کرده بودم خیلی ناراحت شدم میترسم روی وزن نی نی هم تاثیر بزاره  خلاصه تا به امروز که 37هفته 6 روز از بارداریم میگذره کلاً 8 کیلو اضافه کردم فشارمم خیلی پایین بود  دیگه داریم روزای پایانی سه نفرمون و میگذرونیم  از هفته دیگه یه وروجک دیگه به خونواده خوشبختمون اضافه میشه خدایا شکرت ...
4 شهريور 1392
1